نویسنده ی جدید 

درود بر همگان

وجی : باز رفتی تو عصر حجر

یعنی وجی من موندم تو واسه چی آفریده شدی و بیشتر از اون موندم من چه گناهی کردم که خدا تو رو انداخته به من اصلا یعنی احساساتت از عرض تو حلق آدرین خب آقا بخیال های گایز من نویسنده ی جدید بیدم با نام مقدس لیدی مبینا و همون طور که از اسم مقدس بنده آخخخخ وجی چته بیشعور 

وجی: هیچی زیاد از خود راضی شده بودی گفتم یه شاپالاق مهمون من 

تو نمیخواد محبت کنی ملعون بشین سر جات به هر حال از آشنایی با همگی خوشحالم و خب آها درمورد داستانمم باید یه چی عرض بنمایم 

وجی: نمیخواد بنمایی

میگم چند وقته چسب نواری نگرفتیم 

- نمدونم 

خب باشه مامان اون نخ سوزن رو میدی بی زحمت ( دهن وجی را میدوزد ) آخیش راحت شدم خب من یه داستان میخوام بذارم اسمشم نابغه اس درمورد یه دختره که نابغه اس و پدرش رو کشتن حالا هم اون میخواد با انتشار یه داستان تو فضای مجازی از اونا انتقام بگیره و حالا یه اتفاقاتی هم این وسطا میوفته که تو داستان میخونین چیه چرا اینطوری نگاه میکنین اگه قرار بود همچی رو بگم که دیگه داستان نمینوشتم همینجا همه رو میگفتم آها راستی اگه خواستین خودتون رو معرفی کنین تا بیشتر باهم آشنا بشیم چون من اینجا بیگانه ام گناه دارم خب????خب دیگه بای تا های گایز 

 


داستان جدید اوردم -_- البته اگه کسی هست که بخونه -_- اسم داستان:تو در این دنیا جایی نداری تعداد قسنت ها:نا معلوم تعداد فصل ها:اونم نامعلوم شیپ:ادرینت ژانر:عاشقانه. اپنینگ: اخر سر وقتی همه مردن وقتی دنیا تو خاموشی فرو رفته و روز ها طولانی تر شدن فقط خودم و خودت زنده میمونیم ما خودمون اینکار رو کردیم و دنیا رو صاحب شدیم اخه همه تا اخرین لحظه ای که نمردن هنوز زندن همه هم دوست دارن اینجوری فکر کنن که قرار نیست بمیرن عشم من هنوز زندم ولی قلبم داره اروم میزنه
Laughter alone (تنهای خندون) پارت هشتم نزدیک یه ماهه پارت ندادم ، این پارتم کوتاهه ولی به خاطر امتحانا حوصله ندارم???????????? تکستم رو بخونین خودم نوشتمش ولی زیاد خوب نشده و کوتاهه ???? ؟؟ ؟ وقتی بچه بودم بزرگترین ارزو این بود که بزرگ بشم بزرگ و بزرگ تر چون ادم بزرگا ها هراشتباهی بکنن چون بزرگن اشکالی نداره من بزرگ و بزرگ تر شدم اما هر لحظه ، معادل تنها تر شدن من بود لحظه ها اضافه میشدن و من تنها تر و نا امید تر من اشتباه می کردم
سلام دوستان من نمی خواستم بگم ایده هاااام خییییلی من و اینا ولی ایده هام بد نیستن ، به قول یکی از دوستام ، ایده مهم نیست ، مهم نویسندس که چه جور می نویسه و داستانو پر و بال میده لطفانویسنده ها و غیر نویسنده ها فکر نکنن که من می خوام پز بدم و اینا به خدا من قصدم این نیست و لطفا منو ببخشین اگه بد منظورمو رسوندم (تو پست قبل اشتباه جواب یه نظر رو دادم ، معذرت )
سلام ، میگم چرا نویسنده ها داستان نمی نویسن حالم بهم خورد از بس اومدم تو وب و فقط داستان های خودمو (تنهای خندون) دیدم خو بنویسید دیگه (حالا انگار کی هسم همچین میگم) هرکی هم ایده نداره تو نظرات بگه بهش ایده بدم (خصوصی نباشه) ایده های من زیادن ولی حوصله ندارم بنویسم لطفا فعالیتتون رو بیشتر کنین ، بهم ربطی نداره اما من عاشق خوندن داستان های میراکلسی ام مرسی ، اَه ولی خدایی داستانای همه ی نویسنده ها خوبه لطفا دوباره داستان بگین تا بخونیم ممنون
سلاممم بر دوستان گرامییی من خر ذوق شده ام به حد تیم ملییی (وجی: عجب قافیه ای رو هم سوار کردی ) من الان هم دارم قر میدم هم می نویسم اگه گفتین چراااا !؟(وجی : خو معلومه ، 52 تا نظر(با اونا که توخصوصی بود ) برا پارت قبل دادن ، هرکی جا تو بود الان از خوشحالی خودشو دار زده بود ) خوو حالا به نظرتون این قسمت قابل قبوله ؟ یا چرته؟ و ببخشید دیر دادم به دلایلی وضع روحیم تو باقالیا بود (هنوزم هس ، پ اگه این قسمت بد بود ببخشیدم چون حالم خیلی بده و فقط به خاطر در خواست
های گایز اینم پاارت ۶ والا خیلی ها می گفتن منحرفیش کن خیلی ها هم می گفتن نه پس فقط به اندازه یه بند انگشت گاهی منحرفیش می کنم خوب بریم سر داستان (من با علامت & داخل داستان حرف میزنم ) و این قسمت زیاد جالب نیس خودم خوشم نیومد از زبون آلیا (شبی که رفتن ): ساعت تقریبا ۹ بود که مرینت رو رسوندم خونه ، بعد رز رو بهشون گفتم بریم شام بخوریم هااااا (وجی الیا: اره جون عمت ، اونقد اروم گفتی منم نشنیدم / الیا : به خدا بلند گفتم ) ولی نیومدن تصمیم گرفتم برم تنهایی
صبح بعد از مهمونی ادرین: همونجور که خمیازه کشیدم چرخیدم و پشمام)&:نگو وای پشمام برگام بگو: چه جالب!/ا.ن:باشه خفه شو فعلا بعد ۴ سال زر هم میزنی) یه گوریل رو تختم و جفتم کپیده،نینو! (&:ار یو گی؟گی؟گی؟گی؟ ایا شیپ؟بله شیپ شیپ شیپ شی/ا.ن:فقط دهنتوو ببندد تا برات نبستمش با چندصد تا تانک و چند هزار شاتگان و چند تفنگ دو لول و نارنجک و بمب شیمیایی و اتمی و هیدروژنی و.نزار اسرار مملکتمو لو بدم گلم ) بیدارش کردم رفتم حموم،صبحانه رو خدمتکار گذاشته بود که شروع کردم

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تو قلبمی،تو چشام،تودنیام..واسه همیشه تر withtheed ...رهگذر... tsnikan تخفیف ویژه فقط برای امروز نوجوان پاتوق ancysR shop همه چی موجوده